دست نوشتها

ساخت وبلاگ
-خب نفس خانم بازم بهم رسیدیم-میگن از هرچی بدت میاد سرت میاد حکایت منه-نفرمایید خانم ،حالا من شدم آدم بده -من کلا از همه جنس مخالف بدم میاد منظورم فقط شما نبودین-چون از یکی بدی دیدی همه رو به یه چشم نبین -فقط بد نکرد باهام منو از خودم گرفت ،شماهم جای من بودی متنفر میشدی از همه آقای دکتر-اولا من اسم دارم بهم نگو دکتر خوشم نمیاد ، دوما آدم یه اشتباه و دوبار انجام نمیده که میتونی به خودت و دیگران یه فرصت دیگه بدی نفس پوزخندی زد و گفت-فرصت ،دلتون خیلی خوشه ،مگه چیزی هم ازم مونده ،اصلا کی میاد منه درب و داغنو بگیره-دل توام خوش میشه یه روزی ، درب و داغون منظورت این ابروهای برنداشته یا اون جوشای رو صورتت هستش، به نظر من که خیلیم بهت میاننفس آهی کشید -کاش مشکل همین بود فقط ،شما نمیدونین من چی سرم اومد -منم اینجام که بدونم که کمکت کنم،نمیخوای برام بگی چی سرت اومدهنفس بغض تو گلوشو پایین داد و به چشمای امیرعلی نگاه کرد و گفت-میترسم بگم و ازم بدتون بیاد -تو هرچی بگی و هر اتفاقی افتاده باشه برات هر کاری کرده باشی مطمئن باش من بازم همین امیرعلی میمونم نفس شروع کرد از مرگ مادرش گفت از اینکه باباش اونوباعث مرگ مادرش میدونست گفت از نبود پدرش ،از اینکه چقدر احساس کمبود محبت میکرد ،از افسردگی که سراغش اومده بود،از اومدن علیرضا تو زندگیش ،از اینکه چقدر حالشو خوب میکرد ،از آرامشی که بهش میداد ،از روزای خوبشون ، خندهاشون ، نقشهایی که واسه آینده کشیده بودن از قول هایی که علیرضا بهش داده بود، همه اینا رو گفت اما به یه جایی که رسید دیگه گریه هاش به هق هق تبدیل شد حس کرد دیگه نمیتونه نفس بکشه ،امیرعلی وقتی حالشو دید لیوان آبی رو جلوش گرفت -نفس یکم از این بخور بسه هر چی تعریف کردی لیوان آب رو یک نفس سر دست نوشتها...ادامه مطلب
ما را در سایت دست نوشتها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 00mahru بازدید : 44 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:33

https://t.me/dasnavshtmahru لینک کانال تلگرام خوشحال میشم عضو بشین ​​​​​​​ دست نوشتها...
ما را در سایت دست نوشتها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 00mahru بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:33